آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینا و گلدون

چند هفته قبل که خاله یاسی یه چند روزی رفته بود مسافرت، ما رفتیم خونشون تا به گلدون بن سایش آب بدیم. از اون روز آرینا رنگ انگشتی هاشو برد گذاشت دم روشویی حموم و هر روز میرفت روشون آب می ریخت و میگفت گلهای نازم بهتون آب میدم تا خراب نشید. من هم چند روز قبل براش یه گلدون کوچولو خریدم. خیلی خوشحال شد . برد گذاشتش کنار پنجره و گفت: خیلی دوست دارم گل نازم. هر روز یه کم بهش آب میده و خیلی دوسش داره و باهاش صحبت میکنه. ...
28 دی 1391

آرینا و جیشم می سوزه

از حدود 2 سالگی که آرینا دچار سوزش شد و دکتر تشخیص داد که به پمپرز حساسیت داده تا حالا هر چند وقت یکبار میگه جیشم می سوزه خیلی دکترای مختلف رقتیم و هر دفعه هم آزمایش عفونت ادرار دادیم ولی خدا رو شکر هیچ مشکلی نداشته و کلا دکتر خودش معتقده که و برای جلب توجه بیشتر تمارض میکنه این دفعه هم روز یکشنبه حدود ساعت 7 شب داشت بازی و بدو بدو میکرد که یکدفعه اومد و گفت مامانی جیشم میسوزه. من هم هر دفعه کلی میترسم و میگم خدایا چرا این طوری میشه.  بردمش دستشویی و جیش کرد و شستمش بعد هم براش کرم کالاندولا زدم و گفتم اگه طبق گ...
28 دی 1391

آرینا و بیست سوالی2

با آرینا رفته بودیم بیمارستان کودکان چون شلوغ بود قرار شد با بابایی بشینن تو ماشین و هر وقت نوبتش شد من زنگ بزنم که بیاین. نگو اونا هم برای اینکه حوصله شون سر نره با هم بیست سوالی بازی می کردند. موقع برگشتن وقتی من و آرینا خواستیم دم در خونه ماماجی پیاده بشیم آرینا رو کرد به باباییش و گفت: رفتی خونه یه پر تو دستت قایم کن و از خودت بپرس چیه. باشه؟ ما دوتایی زدیم زیر خنده. در ادامه هم گفت: زود نگی چیه ها اول بگو پنگوئنه؟ فدات بشم که فقط به بازی فکر میکنی نه به نحوه اجراش. ...
28 دی 1391

آرینا و بیست سوالی

آرینا با باباییش خیلی بیست سوالی بازی میکنه. به این صورت که یه چیزی رو تو دستشون قایم میکنن و طرف مقابل باید حدس بزنه که چیه. آرینا این بازی رو خیلی دوست داره و هر چیزی رو که بتونه تو دستش قایم میکنه و میاد میگه بگین چیه. دیروز یه پر تو دستش قایم کرده بود و اومد از من گفت مامانی بگو تو دستم چیه. من هم به شوخی بهش گفتم آریناست؟ دستای کوچولوش رو گرفت دو طرف سرش و خیلی جدی گفت نه ببین تو دستام جا نمیشم. بعد منو راهنمایی کرد و گفت تو تن جوجویی هاست. منم گفتم پر؟ نشونم داد و گفت آره درست گفتی. ...
28 دی 1391

آرینا و چیدمان جدید اتاق

هفته پیش برای آرینایی یک بسته استیکر خریدیم تا اتاقش رو تزئین کنیم. از اون هفته هر روز سوال میکرد که کی اینها رو می چسبونیم. کی تختم رو مثل تخت خودتون میکنید تا من از کنارش برم روش بخوابم ( یعنی نرده نداشته باشه ) من هم می گفتم قشنگ مامان بزار جمعه با بابایی کمک بدیم و همه دیوارهای اتاقت رو  بشوریم بعد اونها رو بچسبونیم و تخت رو هم درست کنیم. بالاخره امروز از صبح که بیدار شدیم بعد از خوردن صبحانه حدود ٦ ساعت طول کشید تا همه وسایل اتاقش رو بیرون ببریم و تمام دیوارها رو بشوریم و نرده های اطراف تختش رو باز کنیم و دوباره اتاقش ر...
22 دی 1391

آرینایی و حساسیت

دیشب مطمئن شدم که به نارنج حساسیت داری. آخه دیشب گفتیم از بیرون غذا بگیریم و کنار غذا نارنج گذاشته بودند تو هم بعد از خوردن غذا و با توجه به اینکه من اصلا نارنج روی غذات نریختم (چون بعد از اتفاق خونه خاله یاسی، حدس میزدم که به نارنج حساسیت بدی) بعد از گذشت حدود یکساعت همه غذات رو برگردوندی   و حالت خوب شد. حالا دیگه مطمئنم که به نارنج حساسیت داری.   ...
21 دی 1391

آرینا و نقاشی دیواری

  امروز یه کار هیجان انگیز برای آرینایی انجام دادم. روی دیوار راهروی خونه براش روزنامه چسبوندم  (البته قصد داشتم سفره یکبار مصرف بچسبونم که نداشتیم) و یه ورق سفید بزرگ هم روی اون. به آرینا عسلی هم گفتم با رنگ انگشتیهات روی اون نقاشی کن. کلی ذوق کرد. ولی عوض نقاشی رنگها رو با هم قاطی کرد. ازش عکس هم گرفتم که در پست بعدی حتما میگذارم. همه کار میکنیم که خانوم گل حوصله اش سر نره.   ...
14 دی 1391